{magic love}
فصل دوم پارت ۱
مدرسه ها دوباره باز شده بودند. بچه ها میتوانستند دوستانشان را ببینند. کلاس ها همان کلاس ها ، دانش آموزان همان دانشآموزان و معلم ها همان معلم ها.
آزاله و ایان نامزد بودند انا در یک خانه باهم زندگی نمیکردند. زندگی خوشی داشتند. هروز بیشتر عاشق هم میشدند ، انگار آن واقعا نیمه گمشده هم بودند. انها هم باهم دیگر به مدرسه میرفتند.
روز اول:
آزاله از خواب بیدار شد. ذوق داشت چون قرار بود دوستانش را دوباره ببیند. از اینکه با ایان همکلاسی هست بیشتر خوشحالش میکرد. بعد از پانزده دقیقه آماده شد و از خانه بیرون رفت. ایان را دم در دید که منتظر او است.
آزاله: صبح بخیر ایان!
ایان: صیح بخیر آزاله!
و باهم شروع به حرکت کردند.
بعد از نیم ساعت به مدرسه رسیدند و وارد کلاس خودشان شدند.
دوستانشان به دیدن انها رفتند و با انها احوال پرسی کردند و بعد هر کی سر جایه خودش نشست.
استاد مارکیز دوباره معلم بچه ها شده بود و این بچه هارا خوشحال میکرد.
استاد مارکیز ، وارد کلاس شد اما همراه او شخص دیگری هم وارد کلاس شد.
او کی بود؟
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🎀✨️
مدرسه ها دوباره باز شده بودند. بچه ها میتوانستند دوستانشان را ببینند. کلاس ها همان کلاس ها ، دانش آموزان همان دانشآموزان و معلم ها همان معلم ها.
آزاله و ایان نامزد بودند انا در یک خانه باهم زندگی نمیکردند. زندگی خوشی داشتند. هروز بیشتر عاشق هم میشدند ، انگار آن واقعا نیمه گمشده هم بودند. انها هم باهم دیگر به مدرسه میرفتند.
روز اول:
آزاله از خواب بیدار شد. ذوق داشت چون قرار بود دوستانش را دوباره ببیند. از اینکه با ایان همکلاسی هست بیشتر خوشحالش میکرد. بعد از پانزده دقیقه آماده شد و از خانه بیرون رفت. ایان را دم در دید که منتظر او است.
آزاله: صبح بخیر ایان!
ایان: صیح بخیر آزاله!
و باهم شروع به حرکت کردند.
بعد از نیم ساعت به مدرسه رسیدند و وارد کلاس خودشان شدند.
دوستانشان به دیدن انها رفتند و با انها احوال پرسی کردند و بعد هر کی سر جایه خودش نشست.
استاد مارکیز دوباره معلم بچه ها شده بود و این بچه هارا خوشحال میکرد.
استاد مارکیز ، وارد کلاس شد اما همراه او شخص دیگری هم وارد کلاس شد.
او کی بود؟
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🎀✨️
۱۸.۰k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.